این روزها مالزی به دلیل سال نو چینی در تعطیلات مطلق به سر می برد. و یادم هست در ایران هم اگر چنین تعطیلاتی داشتم تمام مرز پر گهر را دور می زدم...
چند وقته که ننوشتم؛ چون حسش نیست...
چند روز پیش گوشی موبایلم که اینجا به عنوان ساعت؛ استاپ واچ و ماشین حساب دارد تا موبایل در یکی از آزمایشگاهها جا گذاشتم و بعد از نیم ساعت که برگشتم در کمال ناباوری دیدم که 22 تا میس کال داشته. از آنجا که بر وقتی از ایران تماس می گیرند شماره تماس گیرنده به ندرت نمایش داده می شود نتوانستم حدسی بزنم که کدام علاقمند به بنده هست که دلش اینجوری تنگ شده. در همین افکار بودم که برای بار 23 گوشی زنگ خورد. بله صدای گرم دوستی را شنیدم که به شدت احوالپرسی می کرد. دوزاری افتاد که چه خبر است. خدا پدر این بانکها را بیامرزه که به ضامنهای من هر از گاهی یک فشاری میاره تا به من زنگ بزنن و یادشون می اندازه که تو که 18 میلیون ضمانت دوستت را کردی. حالا چنان بی ارزش شده که حاضر نیستی 1000 تومان خرج کنی و زنگ بهش بزنی؟؟؟؟؟
بازم چند وقت پیش شنیدم که گفته بودند من دیگه بر نمی گردم؟؟؟ و پذیرش کانادا گرفتم و دیگه نمیام؟؟!!! با خودم فکر کردم عجب آدم ابلهی (بلا نسبت خواننده) بوده این که شایعه درست کرده... من که دکتری داره تموم می شه. پذیرش واسه چی باید یگیرم؟؟؟؟
خیالتان راحت من بر می گردم به زودی...
حرف حرف است دیگر...