۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

قرمز یا آبی؟

دیروز بالاخره مراحل نگارش پایان نامه  به پایان رسید. یاد صحبت استادی افتادم که از او پرسیدم کی وقت دفاع پایان نامه است و او بی درنگ گفت: "هر وقت حالت ازش بهم خورد وقتشه" دیروز دیگه از بس این 350 صفحه را زیر و رو کرده بودم واقعا داشت حالم به هم می خورد. نمی دونم چرا 10 نسخه باید سابمیت بشه؟ ولی 10 نسخه را به زیبایی آماده کردم و با جلد قرمز رنگ رفتم تحصیلات تکمیلی. خوب به لطف دولت مالزی برای ارزیابی پایان نامه پولی درخواست نکردند(چون اسکولارشیپ دانشگاه مالزی را دارم! این علامت تعجب را برادران گرامی در دانشگاه آزاد اسلامی درک می کنند). گفتند تشریف داشته باشید تا اطلاعات شما را وارد سیستم کنیم. نشستیم و بعد از نیم ساعتی با چهره خندان متصدی گفت که همه چی مرتب هست و شما می تونید تشریف ببرید. گفتم نوبت وایوا (VIVA) کی خواهد بود. گفت برای فوق لیسانس 1 ماه دیگه. گفتم خانم محترم روم به دیفار خیر سرومون اومدیم دکتری بخونیم! خانم محترم که شوکه شده بود گفت پس چرا جلد پایان نامه ات قرمزه!!! منم از خجالت آب شدم و گفتم ببخشید مگه فرقی می کنه! فرمودند بله باید آبی باشه. باور کنید اینقدر خنگ نیستم ولی جایی هم ننوشتید. گفتند عرف دانشگاه اینه! تازه یادم افتاد که تمام دوستایی که من داشتم و رفتند دفاع همه فوق لیسانس بودند! به هرحال جلد ها را عوض کردم و کار تمام...
حالا باید 2-3 ماه بشینم خونه و به تاق نگاه کنم تا برم وایوا. بعدشم اگر به خوبی و خوشی بگذره باید تا اول مهر بازم بشینم خونه و بازم به تاق نگاه کنم تا شاه بیاد و به دست مبارکش مدرک را تقدیم کنه. اینجا همینجوری نیست که تموم کردی دکتری و فوق لیسانس بهت بدند. سالی 2 بار شاه میاد و مدارک را متبرک می کنه. و هیچ راه دیگری نیز وجود ندارد!!!

حق نگهدارتون

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

I'm tired, God

I'm tired, God.
Tired of being on the road, lonely as a sparrow in the rain.I'm tired of never having me a buddy to be with to tell me where we's going to, coming from, or why. Mostly, I'm tired of people being ugly to each other. I'm tired of all the pain I feel and hear in the world every day.There's too much of it.It's like pieces of glass in my head all the time.
I'm tired, God.