۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

از این ستون تا اون ستون فرج است...

در مالزی خرید خودرو به خصوص مدلهایی که 10 سال از عمرشون گذشته با قیمتهای مناسب در حدود خودروهای 40 سال کارکرد ایران میسر است. پلیس غیور مالزی هم با 30 رینگیت و ترجمه گواهینامه ایرانی یک گواهینامه مالایی براحتی آب خوردن بهتون می ده. فارغ از اینکه سیستم اینجا فرمان راست است و ایران فرمان چپ! ولی نکته حائز اهمیت این است که هزینه  های جانبی مثل بنزین و عوارض جاده ای و ... فوق العاده سرسام آور است. مثلا  از پنانگ تا کوالالامپور که حدود 320 کیلومتر اگر بخواهید با ماشین شخصی بروید حدود 30 رینگیت باید عوارض بزرگراه پرداخت کنید. ولی همین مسیر با هواپیمایی ایر آسیا حدود 50 رینگیت و گاها 10 رینگیت است
چند روز پیش برای پرداخت عوارض سالیانه اتومبیل به اداره پست دانشگاه مراجعه کردم.( در مالزی اداره پست مثل ایران همه کار می کنه و به قول قدیمی ها آب حوض هم می کشه!) متصدی سند ماشین را گرفت و با خونسردی از نوع مالایی و بی توجه به اینکه صفی طولانی پشت سر من ایستاده شروع کرد به وارد کردن اطلاعات بنده و اتومبیل. بعد از حدود 10 دقیقه گفت می شه 420 رینگیت. من که برق از سرم پریده بود پرسیدم سال قبل 50 رینگیت بوده. گفت آخه بیمه شخص ثالث هم تموم شده و عوارض هم شده 70 رینگیت(فکر نکنید فقط ایران تورم داره!) گفتم اون نامرد که ماشین را به من 8 ماه پیش فروخت گفت یک سال بیمه داره (البته گفت بیمه نامه را پست بعد از انتقال به نام شما می آورد که هرگز نیاورد). در هر صورت به جیبم نگاه کردم و همشو رو هم گذاشتم شد 250 رینگیت. گفتم لطفا سند را برگردانید تا برم هم از خجالت صاحب قبلی ماشین در بیام و هم از عابربانک پول بگیرم و بیام. خلاصه اینکه با  صاحب ماشین تماس گرفتم و گفت باید تمدید کنی. منم چندتا متلک بارش کردم که دلم خنک بشه .(در پستهای بعدی دلیل اینکه چرا نباید پول در جیب نگه داشت و قصه دو بار دزدی در روز روشن از جیبم را برایتان تعریف می کنم)
امروز دیگه باید هر جوری می شد می رفتم اداره پست و 420 رینگیت را می دادم. وارد پست که شدم سراغ متصدی قبلی نرفتم و رفتم پیش یکی دیگه از متصدی ها. پسر جوونی بود و سند ماشین را دادم و دوباره اطلاعات از اول. همه را که وارد کرد گفت: جمعا بیمه و عوارض میشه 262 رینگیت. یه نگاه از سر خوشحالی کردم و پول را پرداخت کردم و برچسب عوارض را آماده کرد و بیمه را هم تحویل داد. منم اصلا کنجکاوی نکردم که چرا چنین است. فقط این ضرب المثل که مادرم همواره زمزمه می کرد در گوشم پیچید:" از این ستون تا اون ستون فرج است...". احساس کردم 158 رینگیت پول به دست آوردم...

۲ نظر: